نگاهی به کتاب: رسائل مشروطیت


رسائل مشروطیت: به کوشش دکتر غلامحسین زرگری نژاد، انتشارات کویر، چاپ اول تهران ۱۳۷۴
در این کتاب، هجده رساله سیاسی از علمای عصر مشروطه، درباره مبانی نظام مشروطیت، همچنین مشروعیت یا عدم مشروعیت مشروطه، تصحیح و به چاپ رسیده است. معنی و شرح لغات دشوار و اصطلاحات فنی فقهی و كلامی در پانوشت ها آمده است. در مقدمه كتاب، مصحح سیر تاریخی و موضع گیری دو جریان «مشروعه خواه» و «مشروطه طلب» را بر اساس رساله های یاد شده باز نموده است


نقد زیر به قلم: رضا اغنمی
برگرفته از سایت اخبار روز، چهارشنبه ١١ شهریور ١٣٨٣ – اول سپتامبر ٢٠٠۴


شیوه تاریخ نگاری و پژوهش های تاریخی بعد ار انقلاب، درایران، بُعد تقلب کارانه وحشتناکی پیش گرفته. محور قراردادن ارزش های دینی و بزرگ نمایاندن شریعتمداران و مبالغه گوئی درباره نقش روحانیت تا مرز لاف و گزاف پیش رفته است. آقای زرگری نژاد که بیشتر یک مورخ و محقق مذهبی است آنجا که وارد حوزه سیاسی میشود، همه مسائل را از پشت عینک باورهای مذهب میبیند و با تحلیل های جانبدارانه زحمات ارزشمند خود را از سکه میاندازد

این درست است که هیچ تاریخ نگاری رسالت هدایت و آموزش جامعه را ندارد اما این هم درست نیست که با صیقل زدن ابزار زنگار بسته گذشته، همان مؤلفه های فاسد و ویرانگر را جعل و به مردم حقنه کند. بحث بر سر اینست که مؤلف چرا به دور از پژوهش عقلایی، برنفوذ و قدرت کاربردی فتوای علمایی تکیه میکند که نه از فنون جنگ و سیاست کوچکترین اطلاعی دارند و نه ازارزیابی قدرت و توانائیهای دشمن . و چرا اصلا این پرسش را مطرح نمیکند که اساسا علم سیاست چه ربطی به دینداری دارد

-------------------------------------------------------------------------------------------------


رسائل مشروطیت، مجموعة رساله های پیشوایان مذهبی است که در ۷۱۶ صفحه گردآوری و منتشر شده است. مؤلف کار بسیار ارزشمندی انجام داده که در بررسی تاریخ مشروطیت جای خالی آن محسوس بود و این مشکل به همت والای آقای زرگری نژاد رفع گردید که جای سپاس دارد و به این خدمت فرهنگی اش باید ارج نهاد. مؤلف چکیده افکار و دیدگاه های روحانیت وقت را که هریک درگیر قضایای برآمدن مشروطیت و آزادی بودند، جمع آوری و با انتشار آن امکان مناسبی را فراهم آورده که هرپژوهشگر و علاقمند میتواند با مراجعه به آن با اندیشه های پیشوایان مذهبی درباره مشروطیت آشنا شود و علل مخالفت یا موافقت هارا دریابد و درسنجش تضادها به تمیز و وجوه اشتراکشان پی ببرد. به انگیزه های مخالفت علمای اسلام و مجتهدی مانند شیخ فضل الله نوری و طرفدارانش، با آن خیزش بزرگ که مدخل تازه ای بود برای نوخواهی و نوگرایی و مآلا تحولات فکری را هم به دنبال داشت، دسترسی پیدا کند. این که این اسناد چگونه در دوران پر اقتدار پهلوی ها منتشر نشده و به ویژه دورانی که پس از راه افتادن انقلاب سفید شاه و ملت و رواج القابی از قبیل ارتجاع سرخ و سیاه ازبلند گویان رسمی درآن روزهای پر تنش، انتشار رساله هایی از این دست ، که دریچه تازه ای میگشود برای فاشگویی ها و معرفی آرای روحانیت – یا به قول رایج زمان ارتجاع سیاه – میتوانست مورد بهره برداری قرار گیرد و تنور تبلیغات دولتمردان را داغ کند؛ چرا مسکوت ماند و کسی دراین باره پیشگام نشد قابل تأمل است

زرگری نژاد سبک خاص خود را دارد با دیدگاه کاملا مذهبی. و ایکاش چنین نمیشد و ارزشمندی این پژوهش سنگین را محدود نمیکرد به دیدگاه مشخص و آرمانی خود؛ علیرغم اینکه تلاش کرده. به صورت یک تحقیق آکادمیک عرضه کند که موفق نیست. از طرف هم نباید فراموش کرد که دوران، دوران حاکمیت فقیهان است و سیطرة همه جانبه سطنت فقیهان. اعتیاد به خودسانسوری، هر صاحب نظری را از گزند عسس مصون میدارد. وقتی روحانیت شیعه حامل میراث و رسالت حکومت الهی ست، هرقلم به دستی باید محتاط باشد و مرتکب ناپرهیزی ها نشود. سرنوشت پیشینیان به مسلخ رفته مانند علائی و مختاری و و پوینده و ... دربالاسر هر اندیشمندی پرسه میزند. حاصل آن که یک اثر تحقیقی ارزشمندی تحت ملاحظاتی از این دست دربعضی موارد به سطح یک گزارش خبرنگار محلی سقوط میکند نمونه اش را در صفحات ۶۶ الی ۶۹ به دست میدهیم. درباره علما از قبیل مجاهد ونراقی و .... سیدباقر شفتی است که به این مسئله برمیگردیم. بااین زمینه هاست که متأسفانه باید گفت دکتر زرگری نژاد درتحلیل ها به بیراهه میافتد «طرفداران مشروطیت و به طبع ایشان کثیری از مورخان نهضت مشروطیت، به دلیل تعلقات مرامی و مسلکی نتوانسته اند، تصویر و درکی درست و مطابق با واقعیت از شالوده همکاری مشروعه خواهان، یا حداقل از انگیزه های واقعی رجال مشهور این جریان ارائه دهند. دراندیشه ایشان، دلایل اصلی و اساسی آن همکاری، دنیا گرایی و منفعت طلبی ایشان و یا به تعبیر مخبرالسلطنه دعوا بر سر قالیچه بوده است ... آنان به دلیل درک خاصی از فلسفه سیاسی در دوره غیبت و احساس خطر شدید نسبت به مخدوش شدن ارزش های اسلامی، واقعا از غلبه لامذهبی در قالب مشروطیت اندیشناک و هراسان بودند ... خطر حکومت استبدادی محمد علیشاهی را کمتر از خطر مشروطه طلبانی میشمردند که مجلس را قبله خود و محل طواف توصیف میکردند ... تلقی مشروعه خواهان از تبعات ضد اسلامی مشروطیت، اساس دشمنی ایشان با مشروطیت و همکاری با محمدعلیشاه را همین رسالت محافظت از ارزش های دینی تشکیل میداد - ۱

تأملی کوتاه در مفهوم هریک از این جمله ها، مبین شیفتگی مذهبی و جانبداری از روحانیت است. پیشاپیش پیداست که با چنین وابستگی فکری نمیتوان به پژوهش سالم راه پیدا کرد. پیش زمینه های ایمانی و عقیدتی، این گونه تحقیات را آسیب پذیر میکند. اگر اینجا «دردورة غیبت احساس خطر شدید نسبت به مخدوش شدن ارزش های اسلامی» مورد استناد تاریخ نویس است، کمی جلوتر در صفحه ۳۸ آمده است « سه نفر از علمای کردستان که اهل تسنن میباشند ... به دارالخلافه آمده اند. خلاصه آن که ما سلطان را اولوالامر میدانیم در بدو امر که دستخط مشروطه آمد عینا قبول کردیم که قوانین مشروطه مخالف با اصول مذهب ما است ... باعث اضمحلال اسلام بود برچیده شد ... با کمال پریشانی جنابان شیخ الاسلام و امام جمعه و شیخ المشایخ به دار الخلافه حضور اقدس روانه شدند یکی از این سه امر با این رعایای دعاگو رفتار شود : اول آن که مارا مبتلا به این بدعت نفرمائید. ثانیا آن که اگر اول ممکن نیست اجازه جلاء وطن به دعاگویان مرحمت بشود و الا حکم قتل عامه دعاگویان داده شود.» به این ترتیب مسئله فراتر از این حرفهاست که مورخ، انگیزه ها را «در دوره غیبت» به غربال میکشد تا نتیجه دلخواه و آرمانی خود را عرضه کند. واقعیت اینست که اکثر علمای اسلام چه سنی و چه شیعه، پدیدۀ مشروطیت را لامذهبی تلقی میکردند تا جائی که علمای اهل تسنن به جلای وطن تن میدهند. استناد به سخن مخبرالسلطنه نیز «دعوا بر سر قالیچه بوده است» نمیتواند سند معتبری بر حقانیت مشروعه خواهان باشد که نبوده و برعکس، این ضرب المثل هجو آمیزعوامانه را دررابطه با قدرت نمایی روحانیان و اختلافات فیمابین شان گفته است. روحانیت از دگرگونی دربیم و هراس بود. هرگونه نوگرایی و پیدایش فکر تازه تیشه ای بود بر ریشهء جهل که پاسدارانش را دچار وحشت میکرد. جلوتر ازآن ها ملاعلی کنی به ناصرالدین شاه هشدار داده بود: «این کلمه قبیحه آزادی را قدغن فرمائید.» - ۲

شیخ فضل الله نوری هم میگوید « ... اما این که فرمودید آزادی تامّه و حریت مطلقه پدیدار خواهد گشت بازهم میگویم این حرف از اصل غلط و این سخن دراسلام کلیتا کفر است ... حرکتی نفرمائید که رخنه دردین اسلام وارد آید ... قانون ما در هزارو سیصد و اندی سال قبل نوشته و به ما داده شده. برفرض که امروز بخواهند قانونی بنویسند باید مطابقه بر قرآن محمد و شریعت احمدی داشته باشد. اگر از من میشنوید لفظ آزادی رابردارید که عاقبت این حرف ما را مفتضح خواهد کرد و دیگر این که فرمودید برای شرع نیز حدودی خواهد بود این را نیز بدانید که برای شرع حدی نیست. - ۳

مبانی فکری و رسالت شیخ و امثالهم را نباید ساده تلقی کرد. بحث و جدل درکیفیت و چرائی و چگونگی دستورات مذهبی به هیچ وجه جایز نیست. اوامر الهی و پیامبرش محتوم است، بی گفتگو و لایتغیر. قرن ها پیش نیز ازقول رسول گرامی نقل شده است که فرمودند «و همانا خدای، بیشرم، سئوال کنندهء اصرار ورزنده را دشمن میدارد. - ۴

مشروعه خواهی ازعلما به نام محمدحسین بن علی اکبر تبریزی با نگارش رساله ای به نام کشف المراد، پس از برشمردن آفات دنیوی و اخروی مشروطیت، اخذ مالیات و گرفتن گمرک را حرام میداند. سرشماری و نرخ گذاری روی اجناس را خلاف شرع میداند. میگوید «وجود قوای مقننه، مجریه درمملکت اسلامی حرام و خلاف شریعت است. - ۵

از قول یکی دیگر از علما آمده است «برهان اول در وجوب اطاعت از سلطان وقت و بقای پادشاه که حفظ بیضه اسلام و آسایش خاص و عام و انتظام مهام و اجرای احکام ملک عام و ترویج شریعت خیرالانام منوط به وجود مسعود پادشاه است لایزال مؤیدا بنصره، چنان که حضرت رسالت پناه (ص) میفرماید ... اطاعت پادشاه واجب است هرکس اطاعت پادشاه را ترک کند، به تحقیق طاعت خدای عزوجل را ترک کرده ... » - ۶

حال، با توجه به این روایت، آقای خمینی که هرگز مشروطه خواه نبود وخلاف امر پیامبر اسلام با شاه ایران مخالفت کرد و با راه انداختن انقلاب اسلامی سلطنت را از بین برد. میباید که شخص ایشان، یعنی آقای خمینی جهت سرپیچی از اوامر پیغمبر خدا؛ در دادگاه اسلامی محاکمه شود

در رسالة انصافیه تألیف ملا عبدالرسول کاشانی که عقاید و بیاناتش بیشتر بر آیات قرانی تکیه دارد دریچهء تازه با هوای دیگری باز میشود. که خلاف طرفداران سنت است. نوگرائی، پیشرفت و ترقی جامعه از مشغولیات ذهنی اوست. مینویسد « ازجمله اصول مشروطه ... دفع ظلم است ... تکمیل انسانیت، بسته این صفت است ... دیگری از اصول مشروطه - تشهیر مفاوضات - ثبت و ضبط مجازات و متجاوزین به حقوق اجتماعی – سیاست است. و این اصل بعد از اثبات آزادی قلم و طبع خود ثابت میشود. -۷

اما از این نکته نیز نباید غافل شد که شیوه تاریخ نگاری و پژوهش های تاریخی بعد ار انقلاب، درایران، بُعد تقلب کارانه وحشتناکی پیش گرفته. محور قراردادن ارزش های دینی و بزرگ نمایاندن شریعتمداران و مبالغه گوئی درباره نقش روحانیت تا مرز لاف و گزاف پیش رفته است. ذکر مدام دوره غیبت و تعهد روحانیت و امثال آن، مثل نقل و نبات رایج شده .نه تنها در کارزار مشروطیت، بلکه درتمام مبارزات ملی و مردمی، روحانیت با چهره انقلابی دوآـشه معرفی و تلاش مردم و دیگر پیشگامان فکری و سیاسی به پستوها رفته؛ جعل و دروغ رسمیت پیدا کرده است. چشم بستن عمدی بر رخدادها و واقعیت های تاریخی و نادیده گرفتن جانبازیهای مردم تأسف بار است . این که درتمام رساله ها سلطان را اوللعزم و اطاعت از اورا واجب و الزامی توصیه میکنند، انگیزه دیگری هم دارد که هم مؤلف از آن آگاه است و هم خوانندگان امروزی. نگرانی از آینده است که نباید همه پلهارا ویران کرد. سرچشمه آن باور دیرینه " پیوند تاج و عمامه" را نباید یکسره خشکاند و ازبین برد. با درنظر گرفتن این شرایط است که آقای زرگری نژاد از تحلیل منظقی درمیماند و نمیتواند یا نمیخواهد به حلاجی و شرحه شرحه کردن رویدادها بپردازد. البته صلاحش هم نیست به چنین کاری دست بزند. گرفتاری ایشان از آنجاست که سیطره قدرت و الزامات برآمده از آن را نادیده میگیرد.و برای حفظ تقدس، باز کردن پاره ای از بحث و فحص هارا جایز نمیداند ساده انگارانه است که انسان ولو درمقام پیامبر و برگزیده خدا، مجذوب جاذبه قدرت نباشد. مگر همان رهبر انقلاب درهمان اوان نگفت که «بعد از تعیین دولت میروم قم. من یک طلبه هستم و خدمتگذار شما.» . نه تنها به قم نرفت و خدمتگذار مردم نشد، بلکه وقتی مزه قدرت را چکید درآن پیرانه سر، سراسر ایران را به آتش کشید. و اندکی بعد از سرکشیدن جام زهر بود که با یک فرمان هزاران جوان دربند را قتل عام کرد. قتل عام تیرماه ۱۳۶۷ درزندان های دربسته ایران؛ ننگ دیگری بر جنایتهای سفاکان بزرگ جهان افزود

آقای زرگری نژاد که بیشتر یک مورخ و محقق مذهبی است آنجا که وارد حوزه سیاسی میشود، همه مسائل را از پشت عینک باورهای مذهب میبیند و با تحلیل های جانبدارانه زحمات ارزشمند خود را از سکه میاندازد. این که ایشان یک مورخ دینی و مذهبی هستند نه تنها عیب و ایرادی ندارد بلکه یکی از مزایای تاریخ کنونیست که حضورش حداقل از جعلیات و تقلبات تاریخی درنفوذ اسناد به مذهب اثنی عشری جلوگیری میکند که به ظن قوی دیر شده است و نیاز به دگر دیسی بنیادی دارد. اما بنا به ضرب المثل معروف جلو ضرر و زیان را از هرکجا که بگیری به نفع است. آن چه دراین مقوله آزار دهنده است مداحی ایشان است نسبت به علمای مذهبی و شیفتگی هایش به تز ئینات منصبی آن ها. تا جائی که از تاریخ نویسی و تحقیق دور میشود و کارش به مدیحه سرائی میکشد. فراموش میکند که جوهر تاریخ نویسی و پژوهش صداقت است و بی وابستگی. رهایی از این گرایش و آن دل بستگی. محک و معیارش سنجیدن اسناد است و سلامت نفس و صداقت انسانی. آفت بزرگ این بی توجهی ها؛ اینکه وقتی من خواندده ساده رسائل مشروطیت، از افکار درهم و پریشان آن همه علمای دین درجنبش مشروطیت آگاه میشوم، با احساس احترام و رضایت خاطر از پژوهش پژوهشگری صبور، یکباره فرومیپاشم. باوراولیه ام را به مؤلف کتاب از دست میدهم. از خود میپرسم این چه کاریست که کرده و چرا با این جانبداری ها حاصل آن همه تلاش و مرارت هارا بی ارزش کرده است. کاش که وارد حیطه تحلیل نمیشد. مگر ایشان تاریخنگار اجیر حکومتی باشند که قظعا نیستند. اگر میبودند دلالان و رشوه خواران دوطیف – مشروطه و مشروعه - را هرگز مطرح نمیکرد. « ... اگر بخواهیم اتهامات رشوه خواری و یا سفارش برای اعطای حکومت فلان منطقه به بهمان فرد را که به برخی از سران مشروعه خواهی زده شده، جدی بگیریم و مبنای قضاوت و استدلال قرار دهیم ده ها نمونه از این اتهامات را میتوان برای طرفداران مشروطیت پیدا کرد. مگر ملکم خان و قبل از او سپهسالار ... مگر مرحوم بهبهانی ... مرحوم ملک المتکلمین، میزرا جواد خان سعدالدوله، شیخ مرتضی و شیخ مصظفی آشتیانی و ... متهم به اخذ وجوهاتی جهت مقاصد دولتمردان و شاهزادگان دوره خود نبوده اند؟ ... » - ۸

با چنین صراحت کلام معلوم نیست چرا آقای زرگری نژاد یکباره دردام مدح و ثنا گیر میکند و ناخواسته خود را در ردیف متهمان به جعل تاریخ، قرار میدهد! از شخصی مانند سیدباقر شفتی که تاریخ نویسان متفقا به زشتی و بدنامی از او یاد کرده اند اینگونه سخن میگوید : «مقتدرترین عالم دینی درمیان علمای شهرهای ایران آقا سید محمدباقر شفتی اصفهانی ملقب به حجت الاسلام بود وی درشمار علمایی محسوب گردیده است که توانست ریاست دینی و دنیوی را تواما به دست آورد و با اقتدار تمام بر اصفهان تسلط داشته باشد. ... حاج سید شفیع چاپلقی مینویسد : بعد از فراغ از تحصیل از عتبات عالیات به دیار عجم مراجعت کرد با حاج محمدباقر کرباسی دراصفهان توطن اختیار فرمود ... شنیدم هنگامی که به اصفهان آمد از کتب جز یک جلد مدارک و از اموال غیر از سفره نانی چیزی نداشت ... وی از همه مردم زمان خود زاهد تر و از تمام آن ها عابدتر و سخی تر بود به همین جهت دنیا به وی روی آورد. هرطوری که ریاست دینی و دنیوی به او منتهی میشد و مالک اموال بسیار گردید. ص ۶۸. ... به هرحال مرحوم شفتی در پرتو این توانمندی مالی و آن پایگاه مذهبی توانست به تدریج تبدیل به قوی ترین عالم اصفهان شود ... شفتی به راستی به عنوان یک حاکم مطلق دراصفهان حکومت میکرد و حتی هنگامی که شاه به دیدار او میشتافت جرأت کمترین اعتراضی به تحقیرهائی که توسط این روحانی نسبت به حاکم اصفهان میشد، نداشت. وی دراصفهان حدود شرعی را رأسا به مرحله اجرا میگذاشت ... حجت الاسلام قریب یک صد محکوم را به مجازات مرگ داد و حدود شرعی را درباره ایشان به مرحله اجرا گذاشت ... حجت الاسلام شفتی نمونه برجسته علمایی است که با آگاهی شگفت انگیزی در شرایطی که با محمدشاه به موضعگیری خصمانه میپردازد و به دلیل گرایش های خاص و اقدامات محدود کننده او تضادش را باوی علنی مینماید. اما درهمان حال و به هنگامی که پس از محاصره هرات توسط نیروهای ایران، اولتیماتوم انگلیس مطرح میگردد و آقای مک نیل وزیر مختار این کشور ضمن خروج و ترک ایران، در سر راه نامه ای درتوجیه اهداف ورود قشون انگلیس به جنوب ایران مینویسد طی پاسخی بسیار زیبا به دفاع از هیئت حاکمه ایران و ناصواب خواندن استدلالات وزیر مختار مذکور مبادرت میورزد. - ۹


قسمت دوم
دوشنبه ١۶ شهریور ١٣٨٣ – ۶ ستامبر ٢٠٠۴


حوادث بعدی نشان داد که توطئه های علمای اصفهان موثر افتاد. همان اقدامات درتضعیف دولت کافی بود که دست انگلیس ها درتاخت و تاز و لشکرکشیها باز شود. خارک رااشغال کردند. کشتی های انگلیسی وارد بوشهر شدند و درآب های ایران لنگر انداختند. حکومت وقت که از همان اوایل اصلاحات را شروع کرده بود، به دفع دسیسه های انگلیس و فتنه و آشوب اصفهان سرگرم شد. جان کلام را خانم هما ناطق به دست میدهد « روحانیان درآرمان دگراندیشان هستی خود را درخطر میدیدند اما در برابر تجزیه و تلاشی ایران بی تفاوت بودند.» - ۱۰

«سیدباقر درسلطنت فتحعلیشاه ... دراین شهر هم حاکم بوده و هم اجرا کننده حکم. چنانکه بعضی از کسان را که محکوم به قتل میکرده، به دست خود رشته حیات آنهارا قطع مینموده و بی آن که حکومت محل رادخالت درآن کار داده باشد ... شفتی لشکری ازلوطیان و آدمکشان بیاراست. به گفته برخی بیشتر باعث خرابی ولایت همین الواط بودند ... خونخوار، شارب الخمر، قمارباز، زانی و دزد و نیز بیشمار... و چه بسا شب ها که لوطیان به خانه بازرگانان یورش میبردند زن و فرزند را فضیحت میکردند و اموال را به غنیمت میگرفتند. اگر کسی به فردای آن روز از حدیث شبانه یاد میکرد و بی گمان شب دیگر سر ازتنش برمیداشتند.» - ۱۱

تاریخ نگار، نه تنها از حقایق پرده برنمیدارد، بلکه با شیوه خاصی نشان میدهد که باساز حکومت همخوان است و مساعد با آب و هوای زمانه شان. استفاده از کلماتی مانند " برجسته و شگفت انگیز" و با تکریم غلو آمیز از یک شورشی ماده پرست نام بردن ولو درکسوت مجتهد شیعی مذهب، که پیشه جلادی را هم برعهده دارد، علیرغم چراغ سبز نشان دادن به متجاوزان، حمایت از قانون شکنان نیز تلقی میشود و بنیاد کارهای پژوهشی راقلب میکند. تاریخنگاری فرق بسیار دارد با داستان نوسی مذهبی. که متأسفانه تحلیل های کتاب مرا به یاد تاریخ نگارانی انداخت که درحمله مغول به ایران نوشته اند «تعداد کشته شدگان شهر نیشابور توسط مغولان را به ۱۷۴۸۰۰۰ نفر تخمین زده است.» (۱۲) و این دروغ دراثر تکرار چنان جا افتاده که مردم باورشان شده و شگفتا کسی پیدا نشده بپرسد که مگر ایران درقرن سیزدهم چقدر جمعیت داشته که دریک شهری مثل نیشابور آن همه قتل عام شده است. این روایت را میشود پذیرفت که درحمله مغول به ایران «نبشابور بیرحمانه ویران شد و زمین را شخم زدند و جو کاشتند.» (۱۳). ولی روایت قبلی نشان میدهد که خبر از بیخ و بن دروغ است و یاوه

و اما درباره این که نوشته اند «طی پاسخی بسیار زیبا به دفاع از هیئت حاکمه ایران و ناصواب خواندن استدلالات وزیر مختار مذکور مبادرت میورزد». درست نیست. به گواهی اسناد، از فردای فوت فتحعلیشاه جنگ و دعوای خانوادگی برای قبض سلطنت و حکومت بین وارثان آغاز میشود. فتنه و آشوب راه میافتد که دراین میان نقش مک نیل و در پی آن لایارد قابل مطالعه است. حمایت انگلیس از برخی از شاهزادگان برای ایجاد آشوب های محلی و طرح توطئه برای تغییر وضع جغرافیائی کشور و دراین رابطه ها است که مک نیل به دیدار مجتهد اصفهان میشتابد. رابطه پیدا میکند که مورد اعتراض دولت ایران قرار میگیرد. «آجودانباشی سفیر ایران درنامه ای به وزیر خارجه انگلیس پالمرستون نوشت " این مک نیل نه تنها اخبار نامه جنگ به امنای دولت علیه نوشت بلکه با علمای ممالک محروسه ایران هم بعضی مضامین براخلال و فساد نگاشت".» (۱۴) «لایارد وارد منطقه بختیاری شده به سران ایل وعده خود مختاری داد. انگلیس ها به خیال تجزیه ایران افتادند. هرات به کنار؛ برآن شدند شورشی درمیان بختیاریان برانگیزانند، بدان نیت که آنان را به مستقل شدن از شاه وادارند. باز لایارد را به همین منظور به میان ایل بختیاری گسیل داشتند. گویا حاج میرزا آغاسی از این قصد آگاهی یافته بود، زیرا که از دادن گذرنامه خودداری میکرد. لایارد میگوید "صدراعظم مارا جاسوس و مأمور دولت انگلیس تلقی میکرد و تمایلی به ارائه جواز نشان نمیداد".:» - ۱۵

اسناد تاریخی، همکاری شفتی با نمایندگان دولت انگلیس را درقضیه هرات اینگونه توضیح میدهد. «در۱۸۳۷ شفتی با سفیر انگلیس علیه حکومت و همراه با روحانیان دیگر فتوا داد که لشکر کشی محمدشاه برهرات خظاست. هم چنین دکتر مک نیل پیشوای مسلمانان را دراعلام خود مختاری مشوق آمد ... که یکی از موارد شکایت دولت ایران از دولت انگلیس بود.» - ۱۶

حاج میرزا آغاسی و محمدشاه با مقاومت سرسختانه توطئه های انگلیس را نقش برآب کردند. تا این که کشتی های جنگی انگلیسی به آ بهای ایران رسیدند. «کشتی های جنگی انگلستان دربوشهر لنگر انداختند. بهانه فراوان بود. این که محمدشاه درحال تعمیر برج و باروی بوشهر است، بدین عذر که دربرابر – حمله احتمالی انگلیس بایستد و ازاین که دولت ایران دعاوی خود را نسبت به حاکمیت بلوچستان تجدید کرده است. درواقع انگلیس ها ازاین که دولت ایران از تمامیت ارضی خود دفاع میکردند ناخشنود بودند. » - ۱۷

بالاخره بساط سلطنت مجتهد به هم ریخته شد. «درپایان ۱۸۳۹، محمدشاه و حاج میرزا آغاسی با چهل عراده توپ راهی اصفهان شدند .... محمدشاه به ضرب توپخانه دروازه های شهر را گشود. مجتهد را ترس برداشت ... درحالی که لوطی هایش گروه گروه از سوی جنوب میگریختند ... به اشاره ای و غرشی قدرت مجتهدان اصفهان درآن پیکار موفقیت آمیز علیه لوطی یان درهم ریخت. ... مجتهد کز کرده به گوشه ای خزید ... مردم دسته دسته آمدند آنچه از غارت و کشتار دیده بودند و کشیده بودند باز گفتند حتی زنان با بی پروائی و هیجانی باورنکردنی پرده از کامجوئی ها و تجاوزها برداشتند ... رنجدیدگان به جان لوطیان افتادند، خون ها ریختند و انتقام ها کشیدند ... » - ۱۸

آن نامه بسیار زیبا هم که مؤلف رسائل مشروطیت اشاره کرده است، قبل از لشکرکشی محمدشاه به اصفهان و مقارن با زمانیست که دولت به مقدمات آرایش جنگی دست زده و خبر حرکت قشون به اصفهان بر سر زبانها بود. حجت الاسلام بو برده بود که زوال قدرتش نزدیک است

تنها شفتی نیست که آقای زرگری نژاد در تمجیدش به قلمفرسائی میپردازد. درباره مجاهد نیز به همان سیاق عمل میکند. همان مجتهدی که با یک فتوای شورشگرانه عوام را تحریک کرد تا به جنگ ابرقدرت وقت بروند و خاکسارانه و ذلیل و شکست خورده؛ بخش بزرگی از خاک وطن را به تزار روسیه تسلیم کنند. محرک و بانی این فاجعه بزرگ ملی با هر عنوانی که داشته از نظر مردم این یک خائن بالفطره محسوب میشود، مجتهد باشد یا شاه فرق چندانی ندارد. خائن، خائن است درهرلباس و منصبی که باشد. بحث بر سر اینست که مؤلف چرا به دور از پژوهش عقلایی، برنفوذ و قدرت کاربردی فتوای علمایی تکیه میکند که نه از فنون جنگ و سیاست کوچکترین اطلاعی دارند و نه ازارزیابی قدرت و توانائیهای دشمن . و چرا اصلا این پرسش را مطرح نمیکند که اساسا علم سیاست چه ربطی به دینداری دارد. این توهم عوامانه که پیشوایان مذهبی عالم و آگاه به همه علوم و فنون جهان اند، یادگار شوم جنگهای صلیبی است که خودکامگی کشیشان و اهل کلیسا بخش عمده ای از جهان بشری را نابود کرد. بعد از قرنها جنگ و جدال و ویرانی، کلیسا، درمقابل خردمندان و اندیشمندان بزرگ تمکین کرد و عقلانیت را برگزید و کنار کشید. سیاست را به اهل سیاست واگذاشت. درگوشه کلیسا معنویت فراموش شده را از سرگرفت. بدین گونه بود که احترام و تقدس برباد رفته مذهب و مسیح از نو زنده شد. حکومت ها با سیاستمداران، نظام زندگی بشریت را سامان تازه ای دادند.( اروپا و مردم خسته از جنگ و جدال چندین قرنی این سعه صدر راداشتند که تمام آثار دولت اسلامی یعنی دشمن اصلی خودرا حفظ کنند و کردند .و امروزه دراسپانیا به عنوان مفاخر ملی و تاریخی ازآنها یاد میشود. این شفافیت فکری و دوراندیشی را مقایسه کنید با بلاهت موروثی؛ و تخریب مقبره رضاشاه در فردای انقلاب اسلامی ایران

نویسنده رسائل مشروطیت با چشم پوشی ازاین عبرت آموزیهای تاریخ، راه برمدیریت و تخصص و لیاقت علم و دانش میبندد. اقتدار اهل عمائم را به تأکید القا میکند. مصیبها و تعمیم کلی آن به روزگار پریشان و درمانده را نادیده میگیرد. دراندیشه این نیست که از هم گسیختگی اقتصادی، گسرش فساد و ارتشا و فرار سرمایه های معنوی و مادی از ایران را چگونه و با کدام معیار ها باید سنجید و توضیح داد؟ این درست است که هیچ تاریخ نگاری رسالت هدایت و آموزش جامعه را ندارد اما این هم درست نیست که با صیقل زدن ابزار زنگار بسته گذشته، همان مؤلفه های فاسد و ویرانگر را جعل و به مردم حقنه کند. راز آموزندگی تاریخ، درسنجش عقلانی و جامعه شناسانه رویدادهاست به زمانه خود که دانش و آگاهی از آن مستفاد میشود که متأسفانه دراین کتاب خبری ازاین مقوله ها نیست. اگر نویسنده به زمانه آغاز جنگ های ایران و روس نقبی میزد و در حال و هوای آن روزگاران اندک سیری میکرد، درمییافت که تمایل به جنگ نه تنها بین مردم که اصلا درحساب نبودند حتی دولتمردان قاجار نیز رغبتی به جنگ نداشتند. همچنان که دراثر همجواری و مرزهای مشترک طولانی و مسافرت و معاملات بازرگانی با روسیه از قدرت نظامی و سرزمین های گسترده شان بی اطلاع نبودند. مسافرت از تبریز به مشهد از راه روسیه بود. شاید از خیلی نقاط ایران نیز چنین بوده. بسیج عوام و تحریک به جهاد و راه انداختن موج احساسی برای بزرگنمایی نقش سران مذهب که به فاجعه بزرگی انجامید، آذربایجان دوپاره شد بخش عمده ای از مناطق آباد ایران از دست رفت. «پس از شیخ جعفر نجفی باید از آقاسیدمحمد اصفهانی معروف به مجاهد نام برد که فتوای او برضد روسها و حضورش درجبهه تبریز درجنگ های مرحله دوم ایران و روس به همراهی تعدادی از علمای عتبات و ایران اشتهار دارد.» (۱۹). تکیه برحضور مجتهد درجبهه های جنگ نیز، نه تنها پاسخگوی این معضل نیست بلکه تأکید بر عوامفریبی ست برای گمراهی و جهل. به زبان ساده مؤلف از خود نمیپرسد مگر مجتهد یا علمای عتبات و ایران به فنون جنگی آشنا بودند؟ کجا تعلیم دیده بودند؟ درکدام جبهه جنگیده بودند؟ علما که از دوران طلبگی تا مرحله اجتهاد یا درس میخواندند یامدرس بودند و محدث. این آدم های ناشی و ناوارد برای چه به جبهه جنگ رفتند. پژوهشگری که به چنین تحلیل ها دست میازد باید انگیزه ها را دریابد و توضیح دهد. میدان جنگ مرد جنگی میخواهد نه پیشنماز و مدرس

همین محافظه کاری درباره منبع و مأخذ مال و منال و جمع آوری ثروت حجت الاسلام آقای محمدباقر شفتی نیز رعایت شده است. « حجت الاسلام که به اصفهان آمد از کتب جز یک جلد، مدارک و از اموال غیر از سفره نانی چیزی نداشت ..» بعد از اندک مدت از ثروتمندان منحصر به روزگار میشود. «هفت پسر داشت هریک ثروتمند ترین مرد زمان خویش بوده است. هریک بیرونی و اندرونی علیحده داشت و مخارج ایشان جدا بود و فرزند اکبرش آقای میرزا زین العابدین دراصطبل او هفده رأس اسب خوب بسته داشت و عیال حجت الاسلام قطع نظر از پسران و عیال ایشان صد نفر درشمارش آمده بود ... درشهر اصفهان گویا چهارصد کاروانسرا از مال خود داشته زیاده از دوهزار باب دکاکین داشته و یکی از قرای او در اصفهان کروند بودند که نهصد خروار برنج مقرری آن جا بود. قطع نظر از گندم و جو و حبوبات دیگر و یک باب آسیاب در نجف آباد داشت و مستمرا روزی یکصد تومان اجاره او بود و املاکی که دریزد داشت ... و دهاتی در شیراز داشت سالی چند هزارتومان مداخل آنها بوده و مجملا سالی هفده هزارتومان مالیات دیوانی دهات آن جناب در اصفهان بود که به دیوان میرسید ... اعیان و اشراف و حتی فتحعلیشاه نیز گاه از وی وجوهی به عنوان قرض دریافت میداشتند.» - ۲۰

آقای زرگری نژاد با برشمردن این ارقام که به زمانه خود ارقام نجومی بوده است، کوچکترین دغدغه خاطری ندارد که حد اقل برای خواننده و مخاطبشان توضیح بدهد و روشن کند که حضرت مجتهد این همه ثروت را چگونه و از کجا به دست آورده و مجوزش چه بوده است؟ سرپوش نهادن به این واقعیت های تاریخی، ابزاری که به تحمیق مردم میانجامد ولو تسامح در پژوهش یا به هرانگیزه ای که باشد از چشم ها پنهان نمیماند و اگر امروز هم بنا به مصلحت روز به سکوت برگزار شود درفردای شکستن سکون، مسئله آفرین میشود و این نه، تاریخ نگار را سزد و نه، تاریخ را؛ که نیازمند سلامت نفس و سنجش و قضاوت صادقه اند

درخاتمه این نکته را نیز باید یادآور شوم که این بررسی نه تنها از ارزش کاری که آقای زرگری نژاد انجام داده نمیکاهد بلکه برای من خواننده دور از وطن این امیدرا میدهد که از مطالعه دیگر آثار ایشان بهره مند شوم



پانویس ها

یک - ص ۳۹ رسائل مشروطیت ۲– اندیشه ترقی و حکومت قانون فریدون آدمیت ص ۱۳۹ – ۳– ص ۱۸ رسائل مشروطیت – ۴ – تاریخ یعقوبی چاپ تهران ج دوم ص ۴۶۸ – ۵ – ص ۲۸ رسائل مشروطیت – ۶– زیرنویس ص ۸۵ رسائل مشروطیت – ۷ – صفحات ۷۶ – ۵۷۴ رسائل مشروطیت – ۸ – صفحات ۳۹ و ۴۰ رسائل مشروطیت – ۹– صفحات ۶۸ – ۷۰ رسائل مشروطیت – ۱۰ ایران درراهیابی فرهنگی هما ناطق ص ۵۶ چاپ و نشر پیام لندن ۱۹۸۸ – ۱۱ – همان بالا صفحات ۵۳- ۵۴ – ۱۲ – نشریه کنکاش شماره ۴ سال ۱۳۶۷ چاپ امریکا – ۱۳ – تاریخ ایران دردوره باستان تا پایان سده هیجدهم جلد دوم تألیف پطروشفسکی و دیگران ترجمه کشاورز انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی چاپ تهران– ۱۳۴۶ ص ۳۵۷ – ۱۴– ایران درراهیابی فرهگی ص ۵۶ – ۱۵ – همان صفحات ۹۱ – ۹۰ – ۱۶– همان ص ۵۶ . - ۱۷– ۹۰ – ۸۹ – ۱۸ - همان صفحات ۵۸ – ۵۷ – ۱۹ – ص ۶۴ رسائل مشروطیت – ۲۰– صفحات ۶۹ – ۶۸ رسائل مشروطیت .

www.naghdha.persianblog.com





چاپ این صفحه       بازگشت :     به بالای صفحه       به صفحه قبل