سه کودتا و نظام مشروطه ایران


هوشنگ کشاورز صدر
برگرفته از سایت ایران لیبرال

ما ایرانیان در خشت «فلات» زاده شده ایم و بعد از چیرگی اعراب و سپس مغولان در گهواراه « شریعت» و «قبیله» پرورش یافته ایم

این هر سه بنا به خصلت خود انسانی می پرورد که از خود تهی است و تا چشم می گشاید فرمانبری است با جمع خاطر و رضای باطن، انسانی با کولباری از «نیاز» و «هراس» که نخستین آن از خست طبیعت برمی خیزد و دومی هراس آمیخته با تقدسی است که در سلسله مراتب شریعت و قبیله نهفته است. اولی رستگاری آن جهان را تدارک می بیند و دومی ادامه حیات در این جهان را میسر می سازد. پس انسان در بند این دو نهاد را گریزی نبود جز اطاعت و وابستگی و حتا دل بستگی به آن که شرح و تحلیل این روابط خارج از حوصله این مقال است (1)، بنابراین تنها بدین بسنده می کنم که دو نهاد مذکور ستون های اصلی ساخت اجتماعی ایران بوده است. و یکی از آنها یعنی شریعت اکنون که دهه نخستین قرن بیست و یکم را سر می کنیم حاکم بلامنازع جامعه ایران است

اگر سلطنت های استبدادی برخاسته از قبیله نیز بعد از مشروطیت و آمدن رضاخان جای خود را به سلطنت های دیکتاتوری غیرقبیله ای داده است، اما به دلیل قدمت تاریخی قبیله هنوز آثار فرهنگی آن در جامعه کنونی نیز قابل رؤیت است. باری دو نهاد مذکور و هم چنین طبیعت زمینه های معشیتی ما عوامل درهم تنیده ای است که حال عمده تبعی آن می تواند در اشکال قربانی شدن فرد و فردیت و مستحیل گردیدن آن در مجموعه های اجتماعی سلسله مراتبی و یا مانع شدن از پاگیری لایه های اجتماعی ظاهر شود، هم چنین ایجاد نظامی مبتنی بر اصل « شیخوخیت» از خصوصیات این دو نهاد است

با همه این احوال، از آنجا که تغییر و تحول ذات جامعه است، طلایه قرن بیستم میلادی برای ما ایرانیان با ناقوس بزرگترین و شگفت انگیزترین واقعه تاریخ ایران قرین بود

انقلاب مشروطه ایران با همه کاستی های آن انسان ایرانی را صاحب حق و حقوق کرد. حالا اگر این حق و حقوق پایمال شده است، نباید از یاد برد که به همان درجه به مطالبات مردم افزوده شده است و همین فرق اساسی است میان انسانی که صاحب حق است و حقوق او تضییع شده و انسانی که اصلاً حقی ندارد. تمام مطالبات مردم ایران بر اصل حقی مبتنی است که از انقلاب مشروطه ناشی شده است، ورنه کدام عقل سلیمی طلب حق و حقوق از آغا محمدخان قاجار یا ناصرالدین شاه می کند

حقوق مکتسبه و تدوین شده و میثاق اجتماعی میان مردم و حکومت در عصر قانون یعنی بعد از مشروطیت است که رابطه اجتماعی اینها را تنظیم می کند، آنگاه که قانون و حقوق مردم به وسیله حکومت تضییع شود، مطالبات اجتماعی در اشکال گوناگون شکل می گیرد. جنبش های اجتماعی هم ریشه در همین قانون شکنی و دست درازی به حقوق مردم دارد. سرکوب و رودررویی حکومت و مردم نیز از همین امر نشاًت می گیرد

یکی از اشکال متعارف سرکوب جنبش های حق طلبانه مردم کودتا است که از این نظر اعصار چندگانه مشروطیت ایران با سه کودتا روبروست

نخستین کودتا علیه مشروطیت کودتای محمدعلیشاه در عصر اول مشروطه است. عصر اول مشروطه پنج دوره قانونگذاری است و مدت این عصر با فترت های آن 19 سال بود. این عصر از 1906 میلادی آغاز شد و تا 1925 و انتقال قدرت و سلطنت به رضا خان پهلوی دوام داشت. کودتای محمدعلیشاه در نخستین سال بعد از تأسیس مجلس روی داد. با این کودتا مجلس به توپ بسته شد وکلا پراکنده، کشته و متحصن و تنعید شدند. این کودتا یک سال دوام داشت و عاقبت با خیزش مردم که از محله امیرخیز تبریز شروع شده بود، به پارک اتابک در تهران خاتمه یافت

محمدعلیشاه در 26 جمادی الاخری 1327 مجبور به تحصن در سفارت روس و سپس استعفا گردید


کودتای دوم

عصر نخستین مشروطه با کودتای 1299 خورشیدی رضاخان میرپنج و با سلطنت وی و خلع قاجار در 1304 پایان یافت و عصر دوم مشروطه از سلطنت رضاشاه شروع شد و تا 1320 اشغال ایران در جنگ دوم جهانی پایان یافت

نخستین هدف کودتا استقرار امنیت و تمرکز بود، از حق نباید گذشت که این امر متحقق شد اما به قیمت فدا شدن آزادی و استقرار اختناق بیست ساله و حاکمیت بلامنازع ؟؟؟؟؟ مختاری. دیگر به خلاف عصر اول، نه از روشنفکران و آزادیخواهان خبری بود و نه از روحانیان و ارتجاع. هر دو گروه در لاک خود فرو رفتند. بدیهی است جنبش روشنفکری که نهالی تازه پا بود بدون آزادی پژمرد و از نفس افتاد و نهاد روحانیان که از قدمت تاریخی و امکانات بسیار برخوردار بود، با فرودآوردن سر از خطر موج استبداد رهید

نمی توان این نکته را ناگفته گذاشت که اگر جنبش روشنفکری برای رشد و توسعه به فضای آزاد تبادل اندیشه نیاز دارد، برعکس حرکت های مذهبی و روحانیان برای بازسازی و توسعه نیازمند فضای خاموش اختناق اند. چنین فضایی آنها را از دست چالش های نظری حفظ می کند و زمینه مناسب برای ارتباطی که از آرامش پیکارهای نظری خالی است و در لفاف «مظلومیت» نیز پیچیده شده با توده به ویژه ناآگاه برخوردار می کند. سخن کوتاه، نه تنها قرائن و شواهد بلکه تجربه نشان داده است که مطلوب ترین عرصه حرکت روحانیان « غالی» (عصیانگر) فضای اختناق است نه آزادی. و این فضا در عصر دوم مشروطه به آنها داده شد

باز از حق نباید گذشت که در عصر دوم مشروطه ( عصر رضاشاهی) کوشش برای توسعه ی نوعی «تجدد» (مدرنیزاسیون، صد البته بدون مدرنیته) انجام شد، به تعبیری کلاه ها عوض شد ولی زیر کلاه ها هم چنان بدون تغییر باقی ماند

ما صاحب کارخانه چیت بهشهر شدیم، بر قطار راه آهن نیز سوار شدیم اما از آزادی خبری نبود و نتیجه آن شد که از مشارکت داوطلبانه و آزادانه مردم نیز نشانی نباشد، همه راهها به یک نفر ختم می شد و بدین سبب همه چیز ناقص و نیمه تمام می ماند. از زیان های مادی حکومت «یک نفره» یعنی تمدید قرارداد نفت حرفی نمی زنیم و عصر دوم را با اظهار نظر مخبرالسلطنه هدایت، که به مدت 6 سال نخست وزیر رضاشاه بود به پایان می بریم، « ... از برای هیچ کس امنیت نیست. بلی! رؤسای ایلات و بعضی اشرار قلع و قمع شدند، کم و بیش نظامی ها جای ایشان را گرفتند. ذخائر در یک مرکز جمع شد اما امنیت به هیچ وجه حاصل نشد. عدلیه آلت تدارک پرونده جنایت است... نظم کلی در امور، دایر شدن کارخانه، ساختمان راه آهن و گشادکردن خیابان ها جلوه ای کرد و اموری بود شدنی، پایه عدالت متزلزل شد و تمام محسنات به این عیب نمی ارزد.» - مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، چاپ تهران، چاپ چهارم 1363، ص 403


عصر سوم مشروطه

از 1320، اشغال ایران تا 1335، عصر سوم و عصر آغاز مطالبات مردم تشکیل احزاب و سازمان ها و هم چنین عصر انتقال قدرت از دربار به دستگاه حاکمه و پیدا شدن گروه هایی به سرکردگی ارتشیان با نفوذی نظیر ارفع و رزم آرا است

عصر سوم را می توانیم عصر جبران مافات تعرضات رضاشاهی به روحانیان نیز بدانیم. «در 18 بهمن 1322 با حضورسهیلی نخست وزیر در مدرسه سپهسالار ؟؟؟ علوم دینی طبق قانون به وجود آید... مهمترین وظایف شوری عبارت بود از تنظیم امور مدارس علوم دینی مملکت... محصلین مدارس علوم دینی که طبق مقررات به تحصیل اشتغال داشته باشند به موجب قانون مذکور از خدمت نظام وظیفه معاف می شوند.» (یادگار عمر، دکتر عیسی صدیق، جلد سوم، تهران، 1353). برای احتراز از اطله کلام، از رابطان دربار و حوزه علمیه قم و از احیای امازاده های تهران از جمله ساختن بقعه جدید برای امامزاده یحیی زیرنظر آندره گدار باستان شناس معروف و ... صرفنظر می کنم که بعد از شهریور 1320 سه جریان مذهبی در ایران فعالیت داشتند. به شرح: 1- حوزه علمیه، 2- جریان سیاسی که عبارت بودند از کاشانی و فداییان اسلام و جریان فرهنگی اسلامی که تحت زعامت جمعی معمم و مکلا با کمک بازاریان به توسعه مدارس مذهبی و تشکیل مجامع و محافل اسلامی به منظور تربیت انسان مسلمان می کوشیدند، به نظر نگارنده این سطور که به بررسی نتایج عملی این گروه استوار است، رد پاهای هیأت های مؤتلفه و آقای خمینی و بالاخره حکومت اسلامی را بیشتر در این بخش از فعالیت گروه های اسلامی می توان دید. این بخش از فعالیت های اسلامی بود که پایه «خودی و ناخودی» را بنا نهادند


عصر چهارم و کودتای 28 مرداد 1332

عصر چهارم مشروطه 1330 تا 1332 عصر کوشش برای تحقق آرمانهای عصر اول مشروطه یعنی، آزادی و استقلال بود. از این نظر این دوره از مشروطه از کامیابی بزرگ برخوردار بود. در زمینه آزادی می توانیم با تکیه بر اسناد و شواهد موجود از حکومت قانون سخن بگوییم، شمار روزنامه ها و تشکیل مجامع و برپایی گردهمایی ها نشان از آزادی داشت، در آن دوران اعمال شکنجه موقوف شد، قاتلان افشار طوس رییس شهربانی وقت نیز مورد آزار و ایزاء قرار نگرفتند. در زمینه استقلال، بدعت ملی کردن اموال غارت شده یک ملت وسیله ما ایرانیان گذاشته شد. صنعت نفت ایران در این دوره ملی شد. صرفنظر از نفتی که به ثمن بخس به غارت رفته بود و بعدها بعد از ملی کردن به صورت میلیون و میلیارد به خزانه دولت ریخته شد، به فعال مایشایی شرکت نفت انگلیس که دولت در دولت بود پایان داده شد. آزادی ، خیزش مردم و رهبری صادقانه مصدق می رفت تا کشور ما را به صورت الگویی از کشوری آزاد و مستقل در جهان سوم درآورد. کودتای انگلیسی- امریکایی بیست و هشت مرداد راه را بر این حرکت بست. و در مقابل ملت راهی دیگر گشود. کودتای 28 مرداد آغاز احتضار مشروطیت بود. سال ها در استبدادی سخت سرکردیم، ارزش های اجتماعی میراث مشروطه جای خود را به بساز و بفروش ها داد، تکنوکرات های سر به زیر و مطیع جانشین روشنفکران و آزادیخواهانی شدند که فرمان ها را برنمی تافتند. ملایان نیز مطلوب ترین شرایط رشد را یافته بودند و رشد کردند. 15 خرداد 1342 و بعد تشکیل حزب رستاخیز ناقوس مرگ مشروطیت بود و بدین سان پایه های حکومت دینی بر ویرانه های مشروطیت ایران نهاده شد






چاپ این صفحه       بازگشت :     به بالای صفحه     به صفحه قبل